شهادت یازدهمین اختر امامت و ولایت امام حسن عسگری(ع)تسلیت-خلاصه زندگینامه
سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۱۱ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم زندگینامه امام حسن عسگری (ع) 1.حضرت امام حسن عسکری(ع)2.دوران امامت 3.شهادت امام حسن عسکری(ع) 4.ماجرای جانشین بر حق امام عسکری 1-حضرت امام حسن عسکری(ع ) امام
حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا
گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت
راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار
در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از
دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .2-دوران امامت به
طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد :
دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم 10سال در
سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد . دوره
امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که
به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن
عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید .
زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا
بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد ، اما آن دو
غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام
بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این
غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و
شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن
نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با
حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر
مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده
ام ، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است . پسر عبیدالله خاقان می
گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او
متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می
باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه
خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و
ممنوع از معاشرت داشت . " از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع )
یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست
کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند ، تا بدین
گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن
خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل
بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت " . " نیز اصحاب امام حسن عسکری ،
متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن
اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند ، فشار و
مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ،
چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته
بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی ، این همه
سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد
" . اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی
دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان
بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و
دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود
که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو
گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران
مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب
نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش
سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و
بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور
برای کسب فیض به محضر امام (ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام
یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش
علمی خاصی را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود -
در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب
بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ،
گردید . در قدرت علمی امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت
عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق
کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب
وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن
نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .3-شهادت امام حسن عسکری (ع ) شهادت
آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند . در
کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید
روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا -
یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و
خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او
همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر
کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت
مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و
از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن
حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد
آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند -
امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را
طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت
باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده
بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از
دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت
چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از
دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس
فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد
، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او می کردند
... . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و
بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می
پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک
گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و
تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت
به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسیار می کردند ، و
جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند .
به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع ) و حضرت موسی (ع )
تکرار می شد . حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم
پی جویی کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت
خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد
تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می
دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود
پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در
بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام
بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در میان بود ، برای معالجه فرستاد .
البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و
غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر
درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و
از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن
حضرت شدند .4-ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (ع)ابوالادیان
می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت
را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه
ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز
باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در
آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند :
ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر
که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم
علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد .
ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر
که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید :
مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را
رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون
و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام
حسن عسکری را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او
تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و
تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را
کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که
بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و
پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و
گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد .
عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در
پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود :
جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم .
پس " حاجزوشا " از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم
من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای از
شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به
جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند :
بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر
گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت
صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی است
از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده
اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را
فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر
کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و
در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از
کودک اثری نیافتند . ناچار " صیقل " کنیز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و
مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند
کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در
کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او
باد . روابط عمومی فاطمیه (س) ومهدیه (عج) آمل-بربری خیل